فرهنگ عاشورا(10)
فرهنگ عاشورا(10)
سبط پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
*********
سر امام حسين«علیه السلام»
پس از شهادت ابا عبد الله«ع»،سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پيكر جدا كردند،سپس به دستور عمر سعد،پيكر آن امام را زير سماسبها له كردند.اين سر مقدس،همراه سرهاى ديگر شهدا بر نيزهها شد و در كوفه و شام وشهرهاى ديگر گرداندند تا ديگران را بترسانند.سر مطهر سيد الشهدا«ع»ماجراهاىمختلفى در حادثه كربلا دارد،اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مىبرند،[3] بر نيزهمىكنند،خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى پنهان مىكند،سر امام بر فرازنى در كوچههاى كوفه قرآن تلاوت مىكند،نزد ابن زياد،بر طشت طلا نهاده مىشود،[4] درراه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قنسرين مىشود،در كاخ يزيد،بر طشت نهادهنزد او مىآورند،يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مىزند،در خرابه شام نزد رقيه دختر امامحسين برده مىشود و...هر كدام موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيههاىسوزناك گشته و در باره اين وقايع،شعرها و نوحههاى بسيار سرودهاند.
اين كه سر مطهر كجا دفن شد،ميان محققان نظر واحدى نيست.برخى بر اين عقيدهاندكه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سيد مرتضى)،برخىمعتقدند در كوفه،نزديك قبر امير المؤمنين«ع»دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر راگفتهاند.در شام،محلى به نام جايگاه سر مطهر معروف است كه محل عبادت است.[5]برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسين مىدانند و براى كيفيت انتقال آن بهآن منطقه،تاريخچهاى را ذكر مىكنند.[6] اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنارپيكر دفن شد و اين را جمعى از علما در تاليفاتشان آوردهاند.[7]اصل اين جنايت بى سابقه،براى امويان مايه ننگ بود.اين كه به دستور ابن زياد،سر آنحضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند،اولين سرى بود كه در دوران اسلام با آن چنينكردند.[8] بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سرودهها ومرثيههاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد شده است كهنشانه مظلوميت ثار الله است.در شعر بشير هنگام خبر دادنش از ورود اهل بيت به مدينهمىخوانيم:«و الراس منه على القناة يدار»و در شعر حضرت زينب در كوفه پس از ديدنسر برادر بر فراز نى،آمده است:«يا هلالا لما استتم كمالا...»
اين بىحرمتى آشكار،بر خلاف آنچه كه يزيديان مىخواستند ديگران را مرعوب كنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پديد آورد و مردم،عمق خباثت دودمان«شجرهملعونه»را شناختند.چند بيت از سرودههاى شاعران را بعنوان نمونه،پيرامون سر مطهر مىآوريم:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها
ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها
اى كرده به كوى دوست،هفتاد و دو قربانى
قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها[9]
سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف
يا كه ديده است به مشكات تنور آيه نور؟[10]
بر نيزه،سرى به نينوا مانده هنوز
خورشيد فراز نيزهها مانده هنوز
در باغ سپيده،بوته بوته گل خون
از رونق دشت كربلا مانده هنوز[11]
زان فتنه خونين كه به بار آمده بود
خورشيد«ولا»بر سر دار آمده بود
با پاى برهنه دشتها را زينب
دنبال حسين،سايهوار آمده بود[12]
روزى كه در جام شفق،مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه،گويى خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه؟آرى اين چنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن،سهمگين است
بر صخره از سيب زنخ،بر مىتوان ديد
خورشيد را بر نيزه كمتر مىتوان ديد[13]
*********
سرهاى شهدا
اين جنايت در عصر امويان در عاشورا تكرار شد.پيش از عاشورا نيز سر مسلم بنعقيل و هانى بن عروه را از بدن جدا كردند و به شام،نزد يزيد فرستادند.سرهاى قيس بنمسهر،عبد الله بن بقطر،عبد الاعلى كعبى،عمارة بن صلخب نيز توسط ابن زياد قطع شد.
سرهاى تعداد زيادى از شهداى كربلا هم از بدن جدا شد و به كوفه نزد ابن زياد بردند. طبقبرخى نقلها تعداد آنها 78 سر بود كه ميان قبايل تقسيم كردند تا از اين طريق نزد ابن زياد ويزيد،مقرب شوند.سران هر يك از قبايل كنده،هوازن،تميم،مذحج و...تعدادى از سرهارا به كوفه بردند.[15] ابن زياد هم سرها را به شام نزد يزيد فرستاد.كيفيت فرستادن سرهانمايشى بود تا جماعت بسيارى آنها را ببينند و وسيلهاى براى ترساندن مردم و زهر چشمگرفتن از آنان باشد،بويژه كه جدا كردن سر نسبت به شخصيتهاى معروفتر انجام شد.بهاحتمال قوى، تصميم به بريدن سرها توسط سپاه عمر،با فرمان عبيد الله زياد بوده است،چون در نامهاش فرمان به كشتن و مثله كردن داده بود.به تحليل كتاب«انصار الحسين»،بريدن سرها تنها يك جنايت جنگى نبود،بلكه نوعى حركتسياسى و نشان دهنده عمقخصومت و دشمنى و ترساندن مردم ديگر بود تا از قطع سرها عبرت بگيرند و هيچ كسى،انديشه مبارزه با امويان را در سر نپروراند و بداند كه چنين سرهايى بريده و بر نيزههاافراشته خواهد شد.نيز به عنوان كارى سمبليك براى درهم كوبيدن قداستسيد الشهدا«ع»بود.
مدفن برخى از اين سرها(حدود 16 سر)را در«باب الصغير»شام مىدانند،از جملهسر مطهر على اكبر،حبيب بن مظاهر و حر بن يزيد را.
*********
سقايى
برترين صدقه،خنك كردن جگر سوخته و تشنه است.و نيز فرموده است:«من سقى الماءفى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لا يوجد فيه الماءكان كمن احيى نفسا و من احيى نفسا فكانما احيى الناس جميعا»هر كه در جايى كه آبهست مردم را سيراب كند،گويا بردهاى را آزاد كرده است و هر كه آب دهد در جايى كهآب نيست، گويا كسى را زنده ساخته است و كسى كه يك نفر را زنده كند،گويا به همهمردم حيات بخشيده است.و در روايت ديگرى از امام باقر«ع»است كه خداوند سقايىبراى جگرهاى تشنه را دوست مىدارد:«ان الله يحب ابراد الكبد الحراء».[16]در كربلا،آب رسانى به خيمهها و حرم سيد الشهدا«ع»بر عهده ابا الفضل«ع»بود و او رالقب«سقاى دشت كربلا»دادهاند،مثل لقب قمر بنى هاشم،يا علمدار حسين:«و كانالعباس السقاء،قمر بنى هاشم،صاحب لواء الحسين...»[17]در ايام عاشورا و محرم نيز،عدهاى به ياد آن حماسه و به نشانه سقايى حضرت عباسو تشنگى اهل بيت،به سقايى و آب دادن به مردم و دستههاى عزادار مىپردازند،چهبا مشك،چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى،يا تهيه آب خنك.و اين را پيروى ازشيوه مردانگى علمدار كربلا مىدانند.البته سقايى،به معناى فروش آب و تقسيم آب درخانهها هم به عنوان يك حرفه،گفته مىشده است.سقاى كربلا،آن چنان فتوت داشت كهبا لب تشنه وارد فرات شد ولى خود،آب نخورد و ايثارگرى را به اوج رساند و عاقبت همروز عاشورا،جان را در راه آب آورى براى ذريه تشنه كام پيامبر از دست داد و دستانشقلم شد و مشك پر آب را نتوانست به خيام حسينى برساند و در كنار فرات،بر خاك افتاد.
بر توسن موج خشم،آوا زده بود
مانند على بر صف هيجا زده بود
آبى مگر آورد حرم را ز فرات
سقاى حسين،دل به دريا زده بود
سقاى كربلا و علمدار شاه دين
فرزند شير حق و هژبر كنامها
با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات
ياد لب حسين و دگر تشنه كامها
افسوس شد اميد تو از آب،نا اميد
با اينكه شد ز جانب تو اهتمامها
دستت جدا شد از تن و دستخدا شدى
حق در عوض سپرد به دستت زمامها[18]
به محلى كه مخصوص آب دادن به عزاداران و هياتهاست،يا به ظرف بزرگى از سنگكه مخصوص اين كار،تراشيده مىشد،«سقاخانه»گفته مىشد.به نوشته لغت نامه دهخدا:
محلى كه در آن آب ريزند كه تشنگان خود را سيراب نمايند،جايى كه در آنجا براىتشنگان آب ذخيره كنند و آنجا را متبرك دانند.
*********
سكينه(علیها السلام)
سيطول بعدى يا سكينة فاعلمى
منك البكاء اذا الحمام دهانى
لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة
ما دام منى الروح فى جسمانى
فاذا قتلت فانت اولى بالذى
تاتينه يا خيرة النسوان[19]
اين دختر بزرگوار،كه به تعبير شيخ عباس قمى«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب»بوده است،[20] پس از بازگشت ازسفر كوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت كفايت امام سجاد«ع»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسين، امام سجاد و امام باقر)عليهم السلام را درك كرد.نوشتهاند:خانهاشمركز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدقو جرير،صله عطا مىكرد. سكينه به زنى مصعب بن زبير در آمد و پس از قتل او،زوجهعبد الله بن عثمان گرديد و پس از مرگ او،زيد بن عمر با وى ازدواج كرد،ولى زيد،بهتوصيه سليمان بن عبد الملك او را طلاق گفت.[21]سكينه همچنان در مدينه مىزيست،تاآنكه در پنجم ربيع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملك پس از هفتاد سال،در مدينه در گذشت.[22] قبر او نيز در مدينه است.
*********
سلام بر حسين«علیه السلام»
«سلام الله على الحسين و اصحابه».امام سجاد،امام صادق و ائمه ديگر،هنگام نوشيدنآب،از حسين«ع»ياد مىكردند.از خود سيد الشهدا(يا بعنوان زبان حال)نقل شده كه:
شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى[23]
شيعيان من!هر گاه آب گوارا نوشيديد،مرا ياد كنيد،هر گاه غريب يا شهيدى را شنيديد،بر من گريه كنيد.آب و تشنگى،تداعى كننده عاشوراى حسين است و هر مرثيهخوانى نيزاز فرات و آب و عطش،گريز به صحراى كربلا مىزند و از حسين عطشان ياد مىكند.[24]
*********
سلام وداع
را ندا داد كه«عليكن منى السلام».اين سلام وداع حضرت كه ديدار پايانى وى با اهل بيتبود، شورى و سوزى در ميان آنان افكند و هر كدام سخنانى گفتند.[26]
*********
سوره فجر
«و الفجر»كه سوگند خداى ازلى است
روشنگر حقى است كه با آل على است
اين سوره به گفته امام صادق«ع»
مشهور به سوره«حسين بن على»است[29]
*********
سيد الشهدا«علیه السلام»
بيان شده است،به معناى سرور و سالار شهيدان.امام صادق«ع»به«ام سعيد احمسيه»كهمركبى كرايه كرده بود تا در مدينه سر قبور شهدا برود،فرمود:آيا به تو خبر دهم كه سرورشهيدان(سيد الشهدا)كيست؟گفت:آرى.فرمود:حسين بن على است.پرسيد:اوسيد الشهداست؟فرمود:آرى...[30] اين لقب،ابتدا مخصوص حضرت حمزه،عموى پيامبرخدا بود كه در جنگ احد به شهادت رسيد.اما حماسه و ايثار ابا عبد الله«ع»چنان بود كه اورا بر همه شهيدان برترى و سرورى داد و شهداى كربلا را نيز بر ديگر شهيدان فضيلتبخشيد و اين سيادت و برترى در عرصه قيامت هم مشهود خواهد بود.پيامبر خدا يك باركه به نقل از جبرئيل،از شهادت فرزندش خبر مىداد،از جمله دعايش درخواست مقامسيد الشهدايى براى حسين بود:«اللهم فبارك له فى قتله و اجعله من سادات الشهداء».[31]ميثم تمار نيز در سخنانى كه با«جبله مكيه»داشت،اين تعبير را در باره آن حضرت گفت:
«ان الحسين بن على سيد الشهداء يوم القيامة».[32]
*********
سيره امام حسين«علیه السلام»[33]
خصلتهاى برجسته و سيره متعالى آن حضرت،در صحنههاى مختلف نهضت عاشورانيز جلوه داشت.به عنوان نمونه:قاطعانه بيعت با يزيد را رد كرد و از مدينه خارج شد،درسختترين شرايط محاصره و سختى و تشنگى در كربلا هم پيشنهاد تسليم شدن و بيعترا نپذيرفت، عزتمندانه به استقبال شهادت رفت،جوانمردانه به حر و سپاه تشنه او درطول راه آب داد و بالاخره توبه حر را روز عاشورا پذيرفت،بيعتخود را از يارانبرداشت تا هر كه مىخواهد برگردد،غلام و خادم خويش را هم آزاد گذاشت و از اوخواست كه اگر مىخواهد برود،به يتيمان مسلم بن عقيل پس از شهادت پدرشان مهربانىكرد،شب عاشورا را براى مناجات و تلاوت قرآن و عبادت مهلتخواست،تا آخرينلحظات حتى در قتلگاه هم حالت تسليم و رضا داشت،بر سختيها و شدايد كربلا وشهادت اصحاب صبورى كرد،روز عاشورا با آن همه داغ و مصيبت و تشنگى و تنهايىچون شير جنگيد و از انبوه دشمن نهراسيد،قيام خويش را با انگيزه امر به معروف و نهىاز منكر دانست،بارها در طول سفر كربلا بىاعتبارى دنيا را گوشزد كرد و زهد خويش رانشان داد،هتاكيهاى دشمنان را روز عاشورا حليمانه تحمل كرد، اثر انبانهايى كه به خانهمحرومان برده بود،پس از شهادتش بر پشت و دوش آن حضرت ديده شد.
*********
سينه زنى
اينگونه نوحهگرى،ابتدا بصورت فردى بوده،اما با مرور زمان به شكل گروهى ودستجات سوگوارى در آمده است.«دسته گردانى و سينه زنى و نوحه خوانى كه در زمانصفويه رايجشده و توسعه پيدا كرده بود،در عصر قاجاريه با توسعه و تجمل بيشتر درپايتخت رواج داشت... دسته گردانى در عصر قاجار،بويژه در زمان ناصر الدين شاه باآداب و تشريفات و تجمل بسيار برگزار مىشد.دستههاى روز با نقاره و موزيك جديد وعلم و بيرق و كتل،و دستههاى شب با طبقهاى چراغ زنبورى و حجله و مشعل به راهمىافتاد و در فواصل دسته سينهزنها با آهنگ موزون سينه مىزدند.نوحه خوانى و سينهزنى حتى در اندرون شاهان قاجار،بين خانمهاى اندرون نيز متداول بود...»[34]
*********
شام غريبان
*********
شب عاشورا
فردا ز خون عاشقان اين دشت،دريا مىشود[37]
شب دهم محرم سال 61 هجرى،امام حسين«ع»و يارانش با نيايش و نماز،بهآمادهسازى خود و سلاحها و تحكيم ميثاقهاى استوار يارى و فداكارى پرداختند،چرا كهفرداى آن روز،حماسه عظيم عاشورا و شهادت حياتبخش آنان رقم مىخورد.شبعاشورا را امام حسين«ع»از سپاه كوفه مهلتخواست تا به عبادت و تلاوت بپردازد.
همان شب،براى يارانش سخنرانى كرد و آنان مراتب اخلاص و وفاى خويش را درسخنرانيهاى پرشور خود ابراز كردند.در همين شب بود كه ياران شهادت طلب،ازخوشحالى سعادت شهادت كه فردا نصيبشان مىشد با هم مزاح مىكردند،مثل حبيب وبرير،و صداى ياران امام به نجوا و زمزمه نيايش،همچون كندوى زنبوران به گوشمىرسيد.[38]شب عاشورا لحظهاى چشمان امام را خواب گرفت.رسول خدا را در خوابديد كه به او خبر شهادتش را مىداد.اين خواب،اهل بيت را آشفته و گريان ساخت.درچنين شبى،امام در خيمه خويش به آماده سازى سلاح خود مشغول بود و شعر«يا دهراف لك من خليل...»را مىخواند،امام سجاد كه در خيمه بود با شنيدن آن چشمشاشگبار شد و زينب گريست و امام حسين«ع»خواهر را دلدارى داد و به صبر سفارشكرد.آن شب،شب قدر بزرگمردانى بود كه با انتخاب شهادت،عزت ابدى و نام جاودان رابراى خود رقم زدند.
پی نوشتها:
1 -زيارتنامه حضرت معصومه«علیها السلام»در مفاتيح الجنان.
2- محتشم كاشانى.
3- عوالم(امام حسين)،ص 303 و 304.
4- امالى صدوق،ص 140.
5- سفينة البحار،ج 1،ص 492.
6- در اين باره به بحث مفصل در كتاب«سيرة الائمة الاثنى عشر»،هاشم معروف الحسنى،ج 2،ص 84 مراجعهكنيد.نيز«آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر»،ص 311.
7- به موارد آن در كتاب«مقتل الحسين»،مقرم،ص 469،و بحار الانوار،ج 45،ص 144 مراجعه كنيد.
8- الكامل،ابن اثير،ج 2،ص 574،بحار الانوار،ج 45،ص 119.در برخى نقلها اولين سر را متعلق به عمرو بنحمق در زمان معاويه دانستهاند.وى از ياران امير المؤمنين بود و معاويه او را به شهادت رساند.
9- جودى.
10- نير تبريزى.
11- محمد پيلهور.
12- حسين اسرافيلى.
13- على معلم.
14- در زمينه بريدن سرهاى شهدا و انگيزههاى سياسى دشمن از اين جنايت،رجوع كنيد به بحث مفصل و تحليلىمحمد مهدى شمس الدين در كتاب«انصار الحسين»،ص 206 به بعد.
15- بحار الانوار،ج 45،ص 62.
16- هر سه حديث در وسائل الشيعه،ج 6،ص 330 و 331.
17- بحار الانوار،ج 45،ص 40.
18- سيد رضا بهشتى«دريا».
19- شام سرزمين خاطرهها،ص 106،به نقل از«سكينه»،مقرم،ص 266.
20- منتهى الآمال،ج 1،ص 463.
21- فرهنگ فارسى،معين،ج 5،ص 776.
22- تهذيب الاسماء،نووى ج 1،ص 163،سفينة البحار،ج 1،ص 638.
23- الخصائص الحسينيه،شوشترى،ص 99.
24- صلوات خاص امام حسن و امام حسين،بحار الانوار،ج 91،ص 74،سلام بلندى بر اين امام شهيد است،مراجعه شود.
25- مقتل الحسين،مقرم،ص 305.
26- بحار الانوار،ج 45،ص 47.
27- آشنايى با سورهها،جواد محدثى،ص 92.در اين باره مقاله ادبى-تحليلى«سوره فجر،سوره امام حسين»را در«روايت انقلاب»ص 138 بخوانيد.
28- عوالم(امام حسين)،ص 98.
29- از مؤلف.
30- بحار الانوار،ج 98،ص 36.
31- عوالم(امام حسين)،ص 118.
32- همان،ص 348،بحار الانوار،ج 45،ص 203
33- اين ويژگيهاى رفتارى در منابع زير آمده است:مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 65،حياة الامام الحسين،ج 1،ص 112،المحجة البيضاء،ج 4،ص 222،سيرة الائمة الاثنى عشر،ج 2،ص 29،كشف الغمه،ج 2،ص 226،بحار الانوار،ج 44،ص 189 و عوالم(ج 13،الامام الحسين)ص 59.
34- موسيقى مذهبى ايران،ص 26.
35- لغتنامه،دهخدا.
36- تعزيه در ايران،صادق همايونى،ص 289.
37- حسان.
38- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 175.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}