فرهنگ عاشورا(10)

نويسنده:حجت الاسلام جواد محدثی

سبط پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

سبط،به معناى نواده است.از لقبهاى امام حسين،«سبط محمد النبى‏»[8] و سبط النبى‏است. امام حسين‏«ع‏»سبط اصغر پيامبر و امام مجتبى،سبط اكبر ناميده مى‏شود.سبطمنتجب هم گفته شده است.به اين دو نواده عزيز رسول خدا،«سبطين‏»هم در روايات وزيارتنامه‏ها اطلاق مى‏شود:«السلام عليكما يا سبطى نبى الرحمة و سيدى شباب اهل‏الجنة‏».[1]

*********
سر امام حسين‏«علیه السلام‏»

روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سر برهنه بر آمد به كوهسار[2]
پس از شهادت ابا عبد الله‏«ع‏»،سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پيكر جدا كردند،سپس به دستور عمر سعد،پيكر آن امام را زير سم‏اسبها له كردند.اين سر مقدس،همراه سرهاى ديگر شهدا بر نيزه‏ها شد و در كوفه و شام وشهرهاى ديگر گرداندند تا ديگران را بترسانند.سر مطهر سيد الشهدا«ع‏»ماجراهاى‏مختلفى در حادثه كربلا دارد،اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مى‏برند،[3] بر نيزه‏مى‏كنند،خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى پنهان مى‏كند،سر امام بر فرازنى در كوچه‏هاى كوفه قرآن تلاوت مى‏كند،نزد ابن زياد،بر طشت طلا نهاده مى‏شود،[4] درراه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قنسرين مى‏شود،در كاخ يزيد،بر طشت نهاده‏نزد او مى‏آورند،يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مى‏زند،در خرابه شام نزد رقيه دختر امام‏حسين برده مى‏شود و...هر كدام موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيه‏هاى‏سوزناك گشته و در باره اين وقايع،شعرها و نوحه‏هاى بسيار سروده‏اند.
اين كه سر مطهر كجا دفن شد،ميان محققان نظر واحدى نيست.برخى بر اين عقيده‏اندكه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سيد مرتضى)،برخى‏معتقدند در كوفه،نزديك قبر امير المؤمنين‏«ع‏»دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر راگفته‏اند.در شام،محلى به نام جايگاه سر مطهر معروف است كه محل عبادت است.[5]برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسين مى‏دانند و براى كيفيت انتقال آن به‏آن منطقه،تاريخچه‏اى را ذكر مى‏كنند.[6] اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنارپيكر دفن شد و اين را جمعى از علما در تاليفاتشان آورده‏اند.[7]اصل اين جنايت بى سابقه،براى امويان مايه ننگ بود.اين كه به دستور ابن زياد،سر آن‏حضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند،اولين سرى بود كه در دوران اسلام با آن چنين‏كردند.[8] بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سروده‏ها ومرثيه‏هاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد شده است كه‏نشانه مظلوميت ثار الله است.در شعر بشير هنگام خبر دادنش از ورود اهل بيت به مدينه‏مى‏خوانيم:«و الراس منه على القناة يدار»و در شعر حضرت زينب در كوفه پس از ديدن‏سر برادر بر فراز نى،آمده است:«يا هلالا لما استتم كمالا...»
اين بى‏حرمتى آشكار،بر خلاف آنچه كه يزيديان مى‏خواستند ديگران را مرعوب كنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پديد آورد و مردم،عمق خباثت دودمان‏«شجره‏ملعونه‏»را شناختند.چند بيت از سروده‏هاى شاعران را بعنوان نمونه،پيرامون سر مطهر مى‏آوريم:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها
ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها
اى كرده به كوى دوست،هفتاد و دو قربانى
قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها[9]
سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف
يا كه ديده است به مشكات تنور آيه نور؟[10]
بر نيزه،سرى به نينوا مانده هنوز
خورشيد فراز نيزه‏ها مانده هنوز
در باغ سپيده،بوته بوته گل خون
از رونق دشت كربلا مانده هنوز[11]
زان فتنه خونين كه به بار آمده بود
خورشيد«ولا»بر سر دار آمده بود
با پاى برهنه دشتها را زينب
دنبال حسين،سايه‏وار آمده بود[12]
روزى كه در جام شفق،مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزه‏ها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه،گويى خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه؟آرى اين چنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن،سهمگين است
بر صخره از سيب زنخ،بر مى‏توان ديد
خورشيد را بر نيزه كمتر مى‏توان ديد[13]

*********
سرهاى شهدا

بريدن سر(چه از مرده و چه از كشته)نوعى مثله به حساب مى‏آيد و شرعا حرام است‏و در زمان رسول خدا«ص‏»و خلفاى بعدى هرگز با كشته‏هاى دشمن كافر چنين رفتارى‏نشد،تا چه رسد به پيكر شهداى اهل بيت،كه سرها را از بدنها جدا كرده،شهر به شهرگرداندند.[14] اولين سرى كه بريده و به جاى ديگر فرستاده شد،در عصر معاويه و سر شهيدبزرگوار،عمرو بن حمق خزاعى بود كه از ياران با وفاى على‏«ع‏»به حساب مى‏آمد.
اين جنايت در عصر امويان در عاشورا تكرار شد.پيش از عاشورا نيز سر مسلم بن‏عقيل و هانى بن عروه را از بدن جدا كردند و به شام،نزد يزيد فرستادند.سرهاى قيس بن‏مسهر،عبد الله بن بقطر،عبد الاعلى كعبى،عمارة بن صلخب نيز توسط ابن زياد قطع شد.
سرهاى تعداد زيادى از شهداى كربلا هم از بدن جدا شد و به كوفه نزد ابن زياد بردند. طبق‏برخى نقلها تعداد آنها 78 سر بود كه ميان قبايل تقسيم كردند تا از اين طريق نزد ابن زياد ويزيد،مقرب شوند.سران هر يك از قبايل كنده،هوازن،تميم،مذحج و...تعدادى از سرهارا به كوفه بردند.[15] ابن زياد هم سرها را به شام نزد يزيد فرستاد.كيفيت فرستادن سرهانمايشى بود تا جماعت بسيارى آنها را ببينند و وسيله‏اى براى ترساندن مردم و زهر چشم‏گرفتن از آنان باشد،بويژه كه جدا كردن سر نسبت به شخصيتهاى معروفتر انجام شد.به‏احتمال قوى، تصميم به بريدن سرها توسط سپاه عمر،با فرمان عبيد الله زياد بوده است،چون در نامه‏اش فرمان به كشتن و مثله كردن داده بود.به تحليل كتاب‏«انصار الحسين‏»،بريدن سرها تنها يك جنايت جنگى نبود،بلكه نوعى حركت‏سياسى و نشان دهنده عمق‏خصومت و دشمنى و ترساندن مردم ديگر بود تا از قطع سرها عبرت بگيرند و هيچ كسى،انديشه مبارزه با امويان را در سر نپروراند و بداند كه چنين سرهايى بريده و بر نيزه‏هاافراشته خواهد شد.نيز به عنوان كارى سمبليك براى درهم كوبيدن قداست‏سيد الشهدا«ع‏»بود.
مدفن برخى از اين سرها(حدود 16 سر)را در«باب الصغير»شام مى‏دانند،از جمله‏سر مطهر على اكبر،حبيب بن مظاهر و حر بن يزيد را.

*********
سقايى

يكى از منصبهاى حضرت عباس‏«ع‏»در عاشورا.اصل آب رسانى به تشنگان در تعاليم‏دينى بسيار پسنديده است.امام صادق‏«ع‏»فرموده است:«افضل الصدقة ابراد كبد حراء»
برترين صدقه،خنك كردن جگر سوخته و تشنه است.و نيز فرموده است:«من سقى الماءفى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لا يوجد فيه الماءكان كمن احيى نفسا و من احيى نفسا فكانما احيى الناس جميعا»هر كه در جايى كه آب‏هست مردم را سيراب كند،گويا برده‏اى را آزاد كرده است و هر كه آب دهد در جايى كه‏آب نيست، گويا كسى را زنده ساخته است و كسى كه يك نفر را زنده كند،گويا به همه‏مردم حيات بخشيده است.و در روايت ديگرى از امام باقر«ع‏»است كه خداوند سقايى‏براى جگرهاى تشنه را دوست مى‏دارد:«ان الله يحب ابراد الكبد الحراء».[16]در كربلا،آب رسانى به خيمه‏ها و حرم سيد الشهدا«ع‏»بر عهده ابا الفضل‏«ع‏»بود و او رالقب‏«سقاى دشت كربلا»داده‏اند،مثل لقب قمر بنى هاشم،يا علمدار حسين:«و كان‏العباس السقاء،قمر بنى هاشم،صاحب لواء الحسين...»[17]در ايام عاشورا و محرم نيز،عده‏اى به ياد آن حماسه و به نشانه سقايى حضرت عباس‏و تشنگى اهل بيت،به سقايى و آب دادن به مردم و دسته‏هاى عزادار مى‏پردازند،چه‏با مشك،چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى،يا تهيه آب خنك.و اين را پيروى ازشيوه مردانگى علمدار كربلا مى‏دانند.البته سقايى،به معناى فروش آب و تقسيم آب درخانه‏ها هم به عنوان يك حرفه،گفته مى‏شده است.سقاى كربلا،آن چنان فتوت داشت كه‏با لب تشنه وارد فرات شد ولى خود،آب نخورد و ايثارگرى را به اوج رساند و عاقبت هم‏روز عاشورا،جان را در راه آب آورى براى ذريه تشنه كام پيامبر از دست داد و دستانش‏قلم شد و مشك پر آب را نتوانست به خيام حسينى برساند و در كنار فرات،بر خاك افتاد.
بر توسن موج خشم،آوا زده بود
مانند على بر صف هيجا زده بود
آبى مگر آورد حرم را ز فرات
سقاى حسين،دل به دريا زده بود
سقاى كربلا و علمدار شاه دين
فرزند شير حق و هژبر كنامها
با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات
ياد لب حسين و دگر تشنه كامها
افسوس شد اميد تو از آب،نا اميد
با اينكه شد ز جانب تو اهتمامها
دستت جدا شد از تن و دست‏خدا شدى
حق در عوض سپرد به دستت زمامها[18]
به محلى كه مخصوص آب دادن به عزاداران و هياتهاست،يا به ظرف بزرگى از سنگ‏كه مخصوص اين كار،تراشيده مى‏شد،«سقاخانه‏»گفته مى‏شد.به نوشته لغت نامه دهخدا:
محلى كه در آن آب ريزند كه تشنگان خود را سيراب نمايند،جايى كه در آنجا براى‏تشنگان آب ذخيره كنند و آنجا را متبرك دانند.

*********
سكينه(علیها السلام)

دختر بزرگوار سيد الشهدا«ع‏لیه السلام»،كه در علم،معرفت،ادب،توجه به حق و جذبه‏پروردگار،كم نظير و مورد توجه خاص پدرش ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»بود.نام اصلى او راآمنه،امينه،اميمه يا امامه هم نوشته‏اند.لقب سكينه(يا سكينه)از طرف مادرش‏«رباب‏»به‏او داده شد.او كه خواهر«على اصغر»هم بود،در كربلا حضور داشت و در عاشورا،سن‏او حدودا ده تا سيزده سال بوده است.اين را از آنجا گفته‏اند كه امام حسين‏«ع‏»روزعاشورا به او لقب‏«خيرة النسوان‏»(برگزيده زنان)داده است و اين با كودك بودنش‏نمى‏سازد.شرح آنچه به مصيبتهاى او در حادثه كربلا مربوط مى‏شود،در كتابهاى مقتل(ازجمله در نفس المهموم)آمده است.روز عاشورا،چون سيد الشهدا«ع‏»هنگام وداع بااطفال و زنان،ديد كه دخترش سكينه از زنان كنار گرفته و در حال گريستن است،به او فرمود:
سيطول بعدى يا سكينة فاعلمى
منك البكاء اذا الحمام دهانى
لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة
ما دام منى الروح فى جسمانى
فاذا قتلت فانت اولى بالذى
تاتينه يا خيرة النسوان[19]
اين دختر بزرگوار،كه به تعبير شيخ عباس قمى‏«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب‏»بوده است،[20] پس از بازگشت ازسفر كوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت كفايت امام سجاد«ع‏»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسين، امام سجاد و امام باقر)عليهم السلام را درك كرد.نوشته‏اند:خانه‏اش‏مركز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدق‏و جرير،صله عطا مى‏كرد. سكينه به زنى مصعب بن زبير در آمد و پس از قتل او،زوجه‏عبد الله بن عثمان گرديد و پس از مرگ او،زيد بن عمر با وى ازدواج كرد،ولى زيد،به‏توصيه سليمان بن عبد الملك او را طلاق گفت.[21]سكينه همچنان در مدينه مى‏زيست،تاآنكه در پنجم ربيع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملك پس از هفتاد سال،در مدينه در گذشت.[22] قبر او نيز در مدينه است.

*********
سلام بر حسين‏«علیه السلام‏»

درودى است كه هنگام نوشيدن آب خنك بر زبان مى‏آيد.به عربى گفته مى‏شود:
«سلام الله على الحسين و اصحابه‏».امام سجاد،امام صادق و ائمه ديگر،هنگام نوشيدن‏آب،از حسين‏«ع‏»ياد مى‏كردند.از خود سيد الشهدا(يا بعنوان زبان حال)نقل شده كه:
شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى[23]
شيعيان من!هر گاه آب گوارا نوشيديد،مرا ياد كنيد،هر گاه غريب يا شهيدى را شنيديد،بر من گريه كنيد.آب و تشنگى،تداعى كننده عاشوراى حسين است و هر مرثيه‏خوانى نيزاز فرات و آب و عطش،گريز به صحراى كربلا مى‏زند و از حسين عطشان ياد مى‏كند.[24]

*********
سلام وداع

روز عاشورا،هر يك از ياران حسين‏«ع‏»كه مى‏خواست به ميدان نبرد آخرين برود،سلام وداع مى‏داد،به اين صورت كه:السلام عليك يابن رسول الله.و امام جواب‏مى‏فرمود:«و عليك السلام و نحن خلفك‏»[25]يعنى ما هم از پى خواهيم آمد.پس ازشهادت همه ياران امام،سيد الشهدا«ع‏»به خيمه آمد و سكينه،زينب،ام كلثوم و فاطمه...
را ندا داد كه‏«عليكن منى السلام‏».اين سلام وداع حضرت كه ديدار پايانى وى با اهل بيت‏بود، شورى و سوزى در ميان آنان افكند و هر كدام سخنانى گفتند.[26]

*********
سوره فجر

اين سوره،در روايت امام صادق‏«ع‏»به سوره امام حسين‏«ع‏»مشهور است و توصيه‏شده كه در نمازهاى واجب و مستحب،خوانده شود:«اقرؤا سورة الفجر فى فرائضكم ونوافلكم،فانها سورة الحسين‏«ع‏»و ارغبوا فيها».[55]و اين نامگذارى،جالب است،«چرا كه قيام كربلاى حسين‏«ع‏»، خود انفجار فجرى ازايمان و جهاد بود،در ظلمت‏شب جور و شرك بنى اميه،و همچنان كه با فجر و آغاز روز،حركت و حيات مردم شروع مى‏شود،با خون حسين‏«ع‏»و يارانش در عاشورا، اسلام‏جانى تازه گرفت و حياتى مجدد يافت.»[27] در ذيل روايتى از امام صادق‏«ع‏»، علت‏نامگذارى اين سوره به سوره فجر،اين بيان شده كه سيد الشهدا نفس مطمئنه و راضيه ومرضيه است و يارانش نيز اينگونه‏اند:«فهو ذو النفس المطمئنة الراضية المرضية و اصحابه‏من آل محمد هم الراضون عن الله يوم القيامة و هو راض عنهم‏».[28]
«و الفجر»كه سوگند خداى ازلى است
روشنگر حقى است كه با آل على است
اين سوره به گفته امام صادق‏«ع‏»
مشهور به سوره‏«حسين بن على‏»است[29]

*********
سيد الشهدا«علیه السلام‏»

از معروفترين لقبهاى حسين بن على‏«علیهما السلام‏»كه در روايات و زيارتنامه‏ها از زبان ائمه‏«علیهم السلام‏»
بيان شده است،به معناى سرور و سالار شهيدان.امام صادق‏«ع‏»به‏«ام سعيد احمسيه‏»كه‏مركبى كرايه كرده بود تا در مدينه سر قبور شهدا برود،فرمود:آيا به تو خبر دهم كه سرورشهيدان(سيد الشهدا)كيست؟گفت:آرى.فرمود:حسين بن على است.پرسيد:اوسيد الشهداست؟فرمود:آرى...[30] اين لقب،ابتدا مخصوص حضرت حمزه،عموى پيامبرخدا بود كه در جنگ احد به شهادت رسيد.اما حماسه و ايثار ابا عبد الله‏«ع‏»چنان بود كه اورا بر همه شهيدان برترى و سرورى داد و شهداى كربلا را نيز بر ديگر شهيدان فضيلت‏بخشيد و اين سيادت و برترى در عرصه قيامت هم مشهود خواهد بود.پيامبر خدا يك باركه به نقل از جبرئيل،از شهادت فرزندش خبر مى‏داد،از جمله دعايش درخواست مقام‏سيد الشهدايى براى حسين بود:«اللهم فبارك له فى قتله و اجعله من سادات الشهداء».[31]ميثم تمار نيز در سخنانى كه با«جبله مكيه‏»داشت،اين تعبير را در باره آن حضرت گفت:
«ان الحسين بن على سيد الشهداء يوم القيامة‏».[32]

*********
سيره امام حسين‏«علیه السلام‏»[33]

سيره اخلاقى و رفتارى سيد الشهدا«ع‏»نشان دهنده روح بلند او و تربيت در دامان‏پيامبر و على‏«ع‏»و تجسم قرآن كريم در عمل و اخلاق اوست.مهمان نواز و بخشنده بود،به خويشاوندان رسيدگى مى‏كرد،سائلان را محروم نمى‏گذاشت،به فقيران مى‏رسيد،برهنگان را پوشانده و گرسنگان را سير مى‏كرد،بدهى بدهكاران را مى‏داد،بر يتيمان‏شفقت و مهربانى داشت، ضعيفان را كمك و يارى مى‏كرد،صدقاتش فراوان بود و مالى كه‏به دستش مى‏رسيد ميان تهيدستان تقسيم مى‏كرد.بسيار عبادت خدا مى‏كرد و روزه‏مى‏گرفت،بيست و پنج بار پياده به سفر حج رفت،شجاعتش زبانزد همگان بود،در ميدان‏نبرد استوار و بى باك بود،اراده‏اى نيرومند و روحيه‏اى والا داشت،هرگز ذلت و حقارت رانمى‏پذيرفت،مرگ را بر زندگى ذليلانه ترجيح مى‏داد،غيرتمند بود،صراحت لهجه وصلابت در بيان حق داشت،حلم و بردبارى و تحملش بسيار بود،كريم و بزرگوار بود و باكمترين بهانه‏اى غلامان و كنيزان خويش را آزاد مى‏كرد،شبها انبان غذا به در خانه‏محرومان مى‏برد،متواضعانه با فقيران و مساكين همنشين و هم غذا مى‏شد.امر به معروف‏و نهى از منكر را دوست داشت و از خلافها و جنايتهاى ظالمان بشدت انتقاد مى‏كرد،جوانمرد و با فتوت و اهل گذشت بود،كينه بدى كننده را به دل نمى‏گرفت،اهل عفو بود،بزرگى روح و كرم او همه را شيفته رفتارش مى‏ساخت،خانه‏اش پناهگاه و مركز اميددرماندگان بود،اهل شب زنده‏دارى بود،در شب و روز هزار ركعت نماز مى‏خواند،در ماه‏رمضان ختم قرآن مى‏كرد،پولها و بخششهايى را كه معاويه مى‏فرستاد مى‏گرفت و ميان‏فقرا تقسيم مى‏كرد،سالى يك بار نصف همه دارايى خود را در راه خدا به نيازمندان صدقه‏مى‏داد،ثروت را ذخيره نمى‏كرد،محاسن خويش را خضاب مى‏كرد.
خصلتهاى برجسته و سيره متعالى آن حضرت،در صحنه‏هاى مختلف نهضت عاشورانيز جلوه داشت.به عنوان نمونه:قاطعانه بيعت با يزيد را رد كرد و از مدينه خارج شد،درسخت‏ترين شرايط محاصره و سختى و تشنگى در كربلا هم پيشنهاد تسليم شدن و بيعت‏را نپذيرفت، عزتمندانه به استقبال شهادت رفت،جوانمردانه به حر و سپاه تشنه او درطول راه آب داد و بالاخره توبه حر را روز عاشورا پذيرفت،بيعت‏خود را از ياران‏برداشت تا هر كه مى‏خواهد برگردد،غلام و خادم خويش را هم آزاد گذاشت و از اوخواست كه اگر مى‏خواهد برود،به يتيمان مسلم بن عقيل پس از شهادت پدرشان مهربانى‏كرد،شب عاشورا را براى مناجات و تلاوت قرآن و عبادت مهلت‏خواست،تا آخرين‏لحظات حتى در قتلگاه هم حالت تسليم و رضا داشت،بر سختيها و شدايد كربلا وشهادت اصحاب صبورى كرد،روز عاشورا با آن همه داغ و مصيبت و تشنگى و تنهايى‏چون شير جنگيد و از انبوه دشمن نهراسيد،قيام خويش را با انگيزه امر به معروف و نهى‏از منكر دانست،بارها در طول سفر كربلا بى‏اعتبارى دنيا را گوشزد كرد و زهد خويش رانشان داد،هتاكيهاى دشمنان را روز عاشورا حليمانه تحمل كرد، اثر انبانهايى كه به خانه‏محرومان برده بود،پس از شهادتش بر پشت و دوش آن حضرت ديده شد.

*********
سينه زنى

از مراسم سنتى عزادارى براى سيد الشهدا«علیه السلام‏»و ديگر ائمه مظلوم،كه همراه نوحه‏خوانى و با آهنگى خاص بر سر و سينه مى‏زنند،گاهى هم سينه خود را لخت كرده،بر آن‏مى‏زنند.اصل اين سنت،بويژه در ميان عربها رواج داشته است.بعدها به صورت موجوددر آمده كه با انتخاب نوحه‏هاى سنگين،حركات دست بر سينه مى‏خورد.به فردى هم كه‏بر سينه خود زده،عزادارى مى‏كند،«سينه زن‏»مى‏گويند.
اينگونه نوحه‏گرى،ابتدا بصورت فردى بوده،اما با مرور زمان به شكل گروهى ودستجات سوگوارى در آمده است.«دسته گردانى و سينه زنى و نوحه خوانى كه در زمان‏صفويه رايج‏شده و توسعه پيدا كرده بود،در عصر قاجاريه با توسعه و تجمل بيشتر درپايتخت رواج داشت... دسته گردانى در عصر قاجار،بويژه در زمان ناصر الدين شاه باآداب و تشريفات و تجمل بسيار برگزار مى‏شد.دسته‏هاى روز با نقاره و موزيك جديد وعلم و بيرق و كتل،و دسته‏هاى شب با طبقهاى چراغ زنبورى و حجله و مشعل به راه‏مى‏افتاد و در فواصل دسته سينه‏زنها با آهنگ موزون سينه مى‏زدند.نوحه خوانى و سينه‏زنى حتى در اندرون شاهان قاجار،بين خانمهاى اندرون نيز متداول بود...»[34]

*********
شام غريبان

در لغت،به معناى شب مردم غريب و از يار و ديار دور افتاده است،شام مسافران كه‏وحشتناك مى‏باشد.شام غريبان گرفتن:زارى كردن به درد،چنانكه بر وفات كسى گريستن‏و غم نمودن. شب اول وفات كسى براى خانواده آن كس،شب يازدهم محرم و عزادارى‏بعد از آن شب.[35] در اصطلاح،به مراسم سوگوارى شبانه در شب يازدهم محرم گفته‏مى‏شود كه مردم به صورت دو گروه مجزا،پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها وتكيه‏ها،با خواندن نوحه‏هاى غمگين،ياد اسراى اهل بيت را گرامى مى‏دارند.اين برنامه،اغلب با در دست داشتن شمعهايى و در شب تاريك يازدهم محرم انجام مى‏گيرد و بيشتراز كودكان و نونهالان در اين سوگوارى تمثيلى استفاده مى‏شود.ياد كردى است از آوارگى‏اهل بيت امام حسين‏«ع‏»و كودكان باز مانده از شهداى كربلا كه در غروب عاشورا،بى‏پناه ودرمانده،در ظلمت اندوهبار شب،در دشت و بيابان كربلا به سر آوردند.در اين شب،«مراسمى ساده و غم‏انگيز بر پا مى‏شود و عزاداران با لباسهاى سياه و شمعى افروخته دردست گرفته،كاه بر سر مى‏پاشند و نوحه‏هاى غم‏انگيز مى‏خوانند و دسته دسته در معابرحركت مى‏كنند و هر چند قدم،مدتى مى‏نشينند و مى‏گريند،آرام و غمناك.در اين مراسم‏بكلى سينه زنى نمى‏شود و علم و بيرق نيز حركت داده نمى‏شود».[36]

*********
شب عاشورا

امشب شهادتنامه عشاق امضا مى‏شود
فردا ز خون عاشقان اين دشت،دريا مى‏شود[37]
شب دهم محرم سال 61 هجرى،امام حسين‏«ع‏»و يارانش با نيايش و نماز،به‏آماده‏سازى خود و سلاحها و تحكيم ميثاقهاى استوار يارى و فداكارى پرداختند،چرا كه‏فرداى آن روز،حماسه عظيم عاشورا و شهادت حياتبخش آنان رقم مى‏خورد.شب‏عاشورا را امام حسين‏«ع‏»از سپاه كوفه مهلت‏خواست تا به عبادت و تلاوت بپردازد.
همان شب،براى يارانش سخنرانى كرد و آنان مراتب اخلاص و وفاى خويش را درسخنرانيهاى پرشور خود ابراز كردند.در همين شب بود كه ياران شهادت طلب،ازخوشحالى سعادت شهادت كه فردا نصيبشان مى‏شد با هم مزاح مى‏كردند،مثل حبيب وبرير،و صداى ياران امام به نجوا و زمزمه نيايش،همچون كندوى زنبوران به گوش‏مى‏رسيد.[38]شب عاشورا لحظه‏اى چشمان امام را خواب گرفت.رسول خدا را در خواب‏ديد كه به او خبر شهادتش را مى‏داد.اين خواب،اهل بيت را آشفته و گريان ساخت.درچنين شبى،امام در خيمه خويش به آماده سازى سلاح خود مشغول بود و شعر«يا دهراف لك من خليل...»را مى‏خواند،امام سجاد كه در خيمه بود با شنيدن آن چشمش‏اشگبار شد و زينب گريست و امام حسين‏«ع‏»خواهر را دلدارى داد و به صبر سفارش‏كرد.آن شب،شب قدر بزرگمردانى بود كه با انتخاب شهادت،عزت ابدى و نام جاودان رابراى خود رقم زدند.

پی نوشتها:

1 -زيارتنامه حضرت معصومه‏«علیها السلام‏»در مفاتيح الجنان.
2- محتشم كاشانى.
3- عوالم(امام حسين)،ص 303 و 304.
4- امالى صدوق،ص 140.
5- سفينة البحار،ج 1،ص 492.
6- در اين باره به بحث مفصل در كتاب‏«سيرة الائمة الاثنى عشر»،هاشم معروف الحسنى،ج 2،ص 84 مراجعه‏كنيد.نيز«آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر»،ص 311.
7- به موارد آن در كتاب‏«مقتل الحسين‏»،مقرم،ص 469،و بحار الانوار،ج 45،ص 144 مراجعه كنيد.
8- الكامل،ابن اثير،ج 2،ص 574،بحار الانوار،ج 45،ص 119.در برخى نقلها اولين سر را متعلق به عمرو بن‏حمق در زمان معاويه دانسته‏اند.وى از ياران امير المؤمنين بود و معاويه او را به شهادت رساند.
9- جودى.
10- نير تبريزى.
11- محمد پيله‏ور.
12- حسين اسرافيلى.
13- على معلم.
14- در زمينه بريدن سرهاى شهدا و انگيزه‏هاى سياسى دشمن از اين جنايت،رجوع كنيد به بحث مفصل و تحليلى‏محمد مهدى شمس الدين در كتاب‏«انصار الحسين‏»،ص 206 به بعد.
15- بحار الانوار،ج 45،ص 62.
16- هر سه حديث در وسائل الشيعه،ج 6،ص 330 و 331.
17- بحار الانوار،ج 45،ص 40.
18- سيد رضا بهشتى‏«دريا».
19- شام سرزمين خاطره‏ها،ص 106،به نقل از«سكينه‏»،مقرم،ص 266.
20- منتهى الآمال،ج 1،ص 463.
21- فرهنگ فارسى،معين،ج 5،ص 776.
22- تهذيب الاسماء،نووى ج 1،ص 163،سفينة البحار،ج 1،ص 638.
23- الخصائص الحسينيه،شوشترى،ص 99.
24- صلوات خاص امام حسن و امام حسين،بحار الانوار،ج 91،ص 74،سلام بلندى بر اين امام شهيد است،مراجعه شود.
25- مقتل الحسين،مقرم،ص 305.
26- بحار الانوار،ج 45،ص 47.
27- آشنايى با سوره‏ها،جواد محدثى،ص 92.در اين باره مقاله ادبى-تحليلى‏«سوره فجر،سوره امام حسين‏»را در«روايت انقلاب‏»ص 138 بخوانيد.
28- عوالم(امام حسين)،ص 98.
29- از مؤلف.
30- بحار الانوار،ج 98،ص 36.
31- عوالم(امام حسين)،ص 118.
32- همان،ص 348،بحار الانوار،ج 45،ص 203
33- اين ويژگيهاى رفتارى در منابع زير آمده است:مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 65،حياة الامام الحسين،ج 1،ص 112،المحجة البيضاء،ج 4،ص 222،سيرة الائمة الاثنى عشر،ج 2،ص 29،كشف الغمه،ج 2،ص 226،بحار الانوار،ج 44،ص 189 و عوالم(ج 13،الامام الحسين)ص 59.
34- موسيقى مذهبى ايران،ص 26.
35- لغت‏نامه،دهخدا.
36- تعزيه در ايران،صادق همايونى،ص 289.
37- حسان.
38- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 175.

منبع: فرهنگ عاشورا